درسالن آسایشگاه نشسته بودم.صدای جیغ وفریاددختری
که تازه آمده بودمی آمد.هرکس به حال خودش بود...
یکی فکرمی کرد سنجاب است وبه اینوروآنور می پرید...یکی
گریه می کرد..دودخترموهای هم رامی کشیدند...
دیگرازاین وضع خسته شده بودم ..انگارهمه مرافراموش کرده بودند..مدت هابودکه کسی به ملاقاتم نیامده بود..
مردی باروپوش سفیدکنارم نشست.
شمادکترید؟
بله.تازه به اینجاآمده ام.اسم شماچیست؟
لنا.
میشه بگی چرااینجاهستی؟
جوابی ندادم...
عینکش رادرآوردوگفت:
توازهمه آرام تری .ولی نمیدانم مشکلت چیست که تورابه این
آسایشگاه آورده اند.بهم بگو...
نگاهش کردم ..حس کنجکاوی ازسرورویش می بارید.
.....................
شب اول ازدواجم بود.باازدواجم مخالف بودم چون شخصی دیگررادوست داشتم.
ولی بااسرارپدرومادرم تن به این ازدواج دادم.
داشتم آرایشم راپاک می کردم که رام گفت:
عزیزم.دوستم داری؟
باخونسردی گفتم:نه.
نه؟
نه...
پس چرابامن ازدواج کردی؟
چون مادروپدرم ازم خواستن.
تومی تونستی به من بگی و.....
ولی من دوست دارم .لنا تونبایداین کاروبامن بکنی..من عاشقتم
من دوست دارم می فهمی..
چی؟
تواصلاحواست اینجانیست.....
دوساعت پشت سرهم حرف زد.من هم اصلابه حرف هایش گوش نمی دادم.وفقط به یک چیزفکرمی کردم ....
قتل رام...
حرف هایش تمام شدوکنارتخت نشست.
هدفون هاراازگوشم درآوردم وگفتم
اتاقت اونجاست.
واسه من هدفون میذاری!...لناچه دلت بخوادچه نخواداتاق من
اینجاست.فهمیدی؟
پس من میرم .شب خوش.
دستم راگرفت وباشدت مرابه زمین کوبید.
مگه دیوونه ای؟
تودیوونم کردی.ازسرشب تاحالادارم دادمیزنم تواصلاگوش نمیدی
وکارخودتومی کنی.
دستموول کن.
ول نمی کنم.می خوام ببینم چکارمی خوای بکنی.
همان طورکه دستم راگرفته بود به سمت تراس کشاندمش ...
به چشمانم خیره شده بود...ولی من تصمیمم راگرفته بودم
به سکوی تراس تکیه دادم .کراواتش راگرفتم وبه سمت خودم
کشیدم ...چشمانش رابست وحالت بوس رابه خودگرفت
نیش خندی زدم .وبه بالای سکوی تراس رفتم.
کجامیری؟
بیا...
می ترسم لنا..
بیا..
دستم راروی سینه اش گذاشتم و....
...........
فقط یک لحظه بود.
ازبالانگاهش کردم.روی زمین ولوشده بودبه آمبولانس زنگ زدم
..........
دربازجویی گفتم که از ازدواجش بامن راضی نبوده وخودکشی کرده.
یک هفته گذشت وعذاب وجدان گرفته بودم...وقتی پیش دوست پسرم آرسا رفتم گفت:
که یک قاتل رادوست نداردوبهتراست فکرش راازسرم بیرون کنم
..........
حالا تنهای تنهاشده بودم..
...
نیمه شب بودکه به خانه برگشتم.قرص های اعصابم راخوردم
وروی تخت دراز کشیدم...
درکمدبازشد..ازجایم پریدم.
درکمدراقفل کردم وتلویزیون راروشن کردم
کانال هارابالاوپایین می کردم که سایه ای روی دیوار افتاد
قلبم به شدت می زد
برگشتم ونگاه کردم....پوپی بود که پشت آباژورگذاشته بودمش ...
ولی آباژورکه خاموش بود...
صدای راه رفتن شخصی ازطبقه بالامی آمد.شدت ضربان قلبم بیشتروبیشترمی شد.
چراغ هاراروشن کردم دراتاق رابستم.وصدای تلویزیون راتا آخر زیاد
کردم.
دست هایم می لرزید......
خودرادرآینه دیدم ....نزدیک بودسکته کنم.موهایم ژولیده وپریشان بود
داشتم موهایم راشانه میکشیدم که پنجره باز شد...
پرده هابه اهتزاز درآمدند.صدای راه رفتن .باز شدن کمد.همه باهمه یکباره اتفاق افتادند...تلفن زنگ می خورد به سمت
تلفن رفتم ....
الو...
صدایی عجیب مثل خفه شدن شخصی می آمد
الو ....الو
صداازپشت تلفن نبود.....ازپشت سرم بود...گوشی تلفن ازدستم افتاد
پشت سرم رانگاه کردم...
چندلکه خون روی کاشی هابود.چنددستمال کاغذی آوردم و روی
لکه های خون کشیدم ...پاک نمی شد.
بازصدای راه رفتن شخصی می آمد...
آب تنگ راروی لکه هاریختم لکه های خون بیشتروبیشترشدند
......
لنا.....لنا....
دوروبرم رانگاه کردم هیچ کس نبود
لکه هاپاک شده بود...
تصویرم روی تلویزیون افتاده بود...شخصی به من تزدیک می شد
نمی توانستم جیغ بزنم ..به نفس نفس افتاده بودم
بازهم صدای خفه شدن شخصی می آمد....چراغ هاخاموش شدند. خودم رابه دراور چسباندم...
لنا ....لنا....
صدای رام بود.
نفس عمیق کشیدم وجیغ بلندی کشیدم...چراغ ها روشن
شدند .تمام گلدان ها مجسمه ها شکسته بودند.لباس هایم خونین شده بود...
لنا ..... لنا...
صدا دورترودورترمی شد
لنا....لنا.....
ساعت رانگاه کردم. 5 صبح بود.به خودپیچیده بودم.لباس هایم را
عوض کردم .روی آینه ی کناردرخروجی باماژیک برای خدمت کاردستوراتش رانوشتم.
به خانه پدری ام رفتم .همه جاراسیاه زده بودند
کیفم ازدستم افتاد...عمه ام کنارم آمدوگفت که پدرم خودرااز تراس به پایین انداخته مادرم هم سکته قلبی کرده ومرده.
.......................
.......به خانه عمه ام رفتم ودراتاق دخترعمه ام خوابیدم.
شب باصدای جیغ دخترعمه ام بیدارشدم.
ولی اوخواب بود....
بوی خون می دادم ...شخصی دست هایش را دورکمرم حلقه کرد
لب هایش راروی گردم گذاشت ومکید....بدنم به رعشه افتاده بود
دندانهایش رادرگردنم فروکرد......خون ازگردنم جاری شد.
احساس ضعف کردم وازحال رفتم.
...................
چشمانم رابازکردم.تمام لباس هایم خونی بود.توکی هستی؟
ازمن چی می خوای؟دندان هایش راازگردنم دورکرد.مرابه سمت خودش برگرداند....
رام بود.چهره اش خونین بود.دهانش رابازکرد.وهمان صدای خفگی ....
منوببخش.
صورتش رانزدیکم آوردفقط چشمانش معلوم بود...
سرش ازبدنش جداشد و روی سینه ی دخترعمه ام افتاد. امادخترعمه ام بیدارنشد.
انگاردرخواب عمیقی فرورفته بود.لنا....لنا....
به ساعت نگاه کردم .5 صبح بود.لباسم خونین بود.
ازبوی خون حالت.....گرفتم به دستشوئی رفتم.خون های روی
صورتم راشستم.فرورفتگی عمیقی روی صورتم ایجادکرده بود امادردنداشت
صدای جیغ عمه ام مراازجاپراند.
دخترعمه ام مرده بود.عمه ام سیلی محکمی به صورتم زد
تونحسی ازخونه ی من بروبیرون ..بیرون..
اما عمه من اونونکشتم....
خفه شو وبرو بیرون.
هرشب همین برنامه بود که رام بیایدوازخون من بمکدو....
سال روز مرگش بودبعدازمراسم به خانه آمدم .
دراتاق خواب راکه باز کردم ...
تناب داری ازسقف آویزان بود
رام...رام...
تواینجایی....
خودم راروی زمین ولوکردم :توروخدامنوببخش منو ببخش...
مرازیرمشت ولگد گرفت ....
صبح که بیدارشدم دراین آسایشگاه بودم....
هرشب همین اتفاق ها می افته آقای دکتر.من نمی دونم بایدچکارکنم.الان 4ساله که من اینجام.
به هرکسی هم میگم بهم می خنده ...خودتون جای زخمونگاه کنید.........
دکترنبود....
فقط چندقطره خون روی نیمکت بود .چندپرستارمرابه اتاقم بردند.......بازهم عذاب...
نظرات شما عزیزان:
manochihr 
ساعت22:51---8 آبان 1389
*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* *•. .•*..*•. .•*.*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* *•. .•*..*•.
(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*بيايي هاااا¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*´¨)
____xxxxxxxx______xxxxxxxxxxx
___xxxxxxxxxxxx___xxxxxxxxxxxxx
___xxxxxxxxxxxxxx_xxxxxxxxxxxxxx
___xxxxxxxxxxxxxxx__xxxxxxxxxxxxx
____xxxxxxxxxx__toop2p_xxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
______xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
_________xxxxxxxxxxxxxxxxxx
___________xxxxxxxxxxxxx
_____________xxxxxxxxx
______________xxxxxx
_______________xxxx
_______________xxx
______________xx
_____________x
___________x
________xx
______xxx
_____xxxx
___xxxxxx
___xxxxxxx
____xxxxxxxx
______xxxxxxxx
________xxxxxxxx
_________xxxxxxx
_________xxxxxxx
________xxxxxx
_____xxxxxxx
____xxxxxx
___xxxxx
__xxxx
_xxx
_xx
(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨منتظرتيم ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*´¨)
*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* *•. .•*..*•. .•*.*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* *•. .•*..*•.